۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

• هگل در مبداء و منشاء تمام اتفاقات قرن اخير قرار دارد.


پرونده:Hegel.jpg


· هگل در مبداء و منشاء تمام اتفاقات قرن اخير قرار دارد.

· مفهوم يک چيز ذهني محض نيست، بلکه حرکت هم است. ساختار حقيقت عبارت است از خود حرکتي مفهوم.

جمله اول از مرلوپونتي است. در واقع علاقه مندان جدي فلسفه روزي بايد با هگل آشنا شوند و با او دست و پنجه نرم کنند، از طرف ديگر، از طريق هگل مي توان با تاريخ فلسفه آشنايي پيدا کرد. به طور یقین هگل یکی از تاثیر گذارترین فلاسفه غرب در شکل دهی ساختار غربی است. او را می توان آخرین فیلسوف ایده آلیسم در نظر گرفت.

جمله دوم جمله ایست از هگل. همانطور که مشاهده می کنید بازخوانی نظریات وی بسیار دشوار و صعب می باشد. برتراند راسل در تاریخ فلسفه غرب وی را مشکل فهم‌ترین فیلسوف غرب معرفی می‌کند.

هگل در ۲۷ اوت ۱۷۷۰ میلادی در اشتوتگارت ، واقع در جنوب غربی آلمان ، به دنیا آمد. کودکی در زمینه‌های گوناگونی مانند ادبیات، فلسفه، و موضوعات مختلف دیگر، به مطالعه می‌پرداخت. اطلاعات وسیع او در جمیع معارف بشری در خور تحسین است. او تحصیلات دینی خود را در مدرسه دینی پروتستان ادامه داد؛ جایی که با فیلسوف آینده فردریش شلینگ و شاعر فردریش هولدرلین همکلاس و دوست شد. این سه تن باهم در توجه به انقلاب فرانسه و انتقاد از فلسفه کانت همراه بودند. بعد ها به دلیل انتقادهای هگل از شلینگ، روابط این دو تن از بین رفت. سرگذشت وی، داستانی است که به یک فیلسوف و پایه گذار تفکرات غرب هیچ شباهتی ندارد؛ در این مقاله، مجالی برای بیانش نیست.

1. به نظر هگل فلسفه در حقيقت و حقيقت در فلسفه نهفته است.

هگل به بازشناسی معنای "مفهوم" می پردازد. در نظر هگل، فقط در سطح مفهوم مي توان به حقيقت دست يافت ، به همين دليل انديشه هگل مفهومي است ، و او فيلسوف مفاهيم است.

در انديشه هگل مفهوم به چيزي گفته مي شود که به شکل منطقي از خودش آگاهي پيدا کند. مفهوم يک چيز ذهني محض نيست، بلکه حرکت هم است . ساختار حقيقت عبارت است از خود حرکتي مفهوم و همچنین فلسفه چيزي نيست جز تغيير بازنمايي ها به صورت مفهوم .

2. گادامر در کتاب حقيقت و روش مي گويد هگل بيش از هر چيزي به بيلدونگ (تجربه آموزشي) اهميت مي دهد. هگل اين مفهوم را از "هردر" و "گوته" گرفته است. "هردر" مفهوم بيلدونگ را در سه معناي:(1) فرايند فردي؛ (2) تجربه يک ملت و (3) روند شکل گيري يک فرهنگ به کار مي برد. هگل نيز اين مفهوم را در سه معناي ياد شده به کار مي برد. (توجه به این نظریه می تواند راهکاری برای انجام امور فرهنگی باشد؛ هرچند به نظر اینجانب بسیار ساده و ناقص بیان شده است.)

3. گايست در انديشه هگل به هر دو معناي ذهن و روح به کار مي رود. روح در معناي خداشناسي و ذهن در معناي فلسفي. جوهر گايست آزادي است، آزادي مفهوم مرکزي نظام فلسفي هگل است. آزادي يعني اتحاد کل و خود؛ آگاهي، همزمان ضرورت و آزادي است. مفهوم آگاهي به صورت ديالکتيکي با آزادي ارتباط دارد. فلسفه تاريخ هگل مبناي هستي شناختي دارد. براي هگل، انکشاف ديالکتيکي ذهن در تاريخ يک ضرورت هستي شناختي است، يا به عبارت ديگر، يک هستي شناسي ضروري است. (برای اطلاع کامل تر و دقیق تر می توانید به نشریه مشعل، مربوط به شماره های دموکراسی مراجعه فرمایید.)

4. دیالکتیک فلسفه هگل عبارت بود از انتزاعی که در هنگام رویارویی دو نیروی متضاد در وقایع تاریخی و رویدادهای تعیین‌کننده در تاریخ به وجود می‌آمد.

برای فهم بهتر مطلب می‌توان مثال ملموسی زد: یک آونگ را در نظر بگیرید هر گاه از تعادل خارج شود به اوجی در یک سمت می‌رسد سپس با سرعتی افزوده به سمت دیگر خواهد رفت و اگر نیرویی به آن وارد نشود این بار کمتر از بار قبل منحرف می‌شوند تا در نهایت به تعادل می‌رسد. همین در جامعه انسانی از مسائل اجتمائی تا مسائل روزمره و تصمیمات ساده اتفاق می‌افتد. بدین معنی که هر تصمیمی وقتی در یک سمت از واقعیت قرار می‌گیرد منجر به صحیح به نظر رسیدن سمت دیگر واقعیت می‌شود ولی به هر حال روزی این نوسان به تعادل (یافتن واقعیت) می‌انجامد. (به این نظریه ی دیالکتیک هگلی بسیار توجه کنید که می تواند پایه های بسیاری از شبهات و دشمن شناسی ها قرار گیرد.)

5. اولین سه‌پایه فلسفه هگل، «هستی، نیستی، گردیدن» است. او از هستی آغاز می‌کند. او می‌گوید هستی اولین و روشن ترین مفهومی است که ذهن بدان باور دارد و می‌تواند پایه مناسبی برای آغاز فلسفه باشد. اما هستی در خود مفهوم متضاد خویش یعنی نیستی را در بر دارد. هر هستی در خود حاوی نیستی است. هستی او دارای هیچ تعینی نیست و مطلقا نامعین و بی شکل و یکسره تهی است و به یک سخن خلاء محض است. این خلاء محض همان نیستی است. پس هستی نیستی است و نیستی همان هستی است. این گذر از هستی به نیستی به گردیدن می‌انجامد و سه پایه کامل می‌شود. مقوله سوم نقیض دو مقوله دیگر را در خود دارد ولی شامل وجوه وحدت و هماهنگی آنها نیز هست. بدین گونه گردیدن هستی ای است که نیستی است یا نیستی ای است که هستی است. (راستش را بخواهید فکر می کنم که این نظریه اش را خودش هم متوجه نشده است.)

6. هگل حرکت سه گانه شناخت را در سه واژه "درخود"، "براي خود"، و "درخود و براي خود" مطرح مي کند؛ "درخود" مرحله بلاواسطه شناخت است (مرحله ذهن)؛ "براي خود" مرحله واسطگي شناخت است، يعني زماني که شناخت به صورت يک واقعيت بيروني کاملا انکشاف يافته باشد (مرحله عيني)؛ و "درخود وبراي خود" مرحله دروني شدن است، يعني شناخت عينيت محض و ذهنيت محض نيست، بلکه در مرحله سوم ذهنيت عينيت يافته دوباره به شکل ذهنيت در مي آيد تا بتوان درباره آن انديشيد. (این یکی از نظریات بسیار جالب توجه است که مفهوم ساده ای را به شکلی زیبا بیان می کند.)

7. به نظر هگل، جهان نتيجه عملکرد انسان در تاريخ است. اين عملکرد ضمن تاريخي بودن ذهني است. در فلسفه هگل حرکت پاياني نداريم، چرا که در حقيقت پايان، يک شروع ديگر است؛ به بيان ديگر، پايان شروعي است که به خود بازگشته است. (به تک تک جملات توجه کنید.)

هگل بیش از هر کس وابسته و متاثر از کانت است. هگل پس از كانت است و به منزلة دائره المعارف است؛ زيرا هگل در نجوم، رياضي، هنر، حقوق، زيست شناسي و بخصوص تاريخ، متخصص بود.

اهمیت مباحث معرفت شناسي (اپيستمولوژيك) بر كسي پوشيده نيست. در فلسفة جديد، معرفت شناسي به حدي مهم است كه به جرأت مي توان گفت: فلسفة غرب بيشتر شأن معرفت شناسانه دارد تا هستي شناسانه (آنتولوژيك). اعتقاد بر اين است كه كانت نخستين فيلسوف غربي بوده كه در معرفت شناسي، بيش از ديگر فلاسفة دورة جديد بحث نموده است، به گونه اي كه موضوع فلسفه را از وجود شناسي به معرفت شناسي تبديل كرده است. بنابراين، از زمان او تاكنون فلسفة غرب شأن معرفت شناسي گرفته است. هگل گفته است: مي توان پس از كانت، عليه يا له او بود، ولي بدون او نمي توان تفكر فلسفي داشت.

آنچه در معرفت شناسي كانت اهميت بسياري دارد دو عنصر «زمان» و «مكان» است، عناصري كه بدون آنها نظام معرفتي كانت به منزلة مواد اوليه و خامي است كه از قالب تهي مي باشد. توجه به این دو عنصر اهمیت فراوان دارد که مطالعه در این باب را به خواننده واگزار می شود. پس از كانت، فلاسفه عقل گرا (راسيوناليست)، كه عمدتا در آلمان پيدا شدند، مانند فيخته و شلينگ و بخصوص هگل، تحت تأثير فلسفة كانت قرار گرفته و در علم المعرفة خود به زمان و مكان كانت توجه كرده اند. از اين رو، به جرأت مي توان گفت: بدون مطالعة دريارة فلسفة كانت، فهم اين فلسفه ها، بخصوص فلسفة هگل، سخت و دشوار است و اساسا فلسفة هگل بدون فلسفة كانت تصور ناپذير است. هگل در كتاب پديدارشناسي خود، از مكان و زمان صحبت مي كند. او كلمات «اين» (This) «اينجا» (Here) و «اكنون» (Now) را به كارمي برد. «اينجا» و «هم اكنون» هگل در حقيقت، همان زمان و مكان كانت است. «اينجا» يعني: مكان و «اكنون» يعني: زمان.

تفاوت های هگل و کانت نیز مقوله بسیار گسترده ایست و نیز نقد هایی که هگل بر کانت وارد دانسته. اما مسئله پر اهمیت آنست که هر دو پایه های مبنایی یکسانی داشته اند. تفاوت عمده آنها در تفکر دیالکتیکی نسبت به موضوعات است.

بزگترین کسی که بعد از هگل راه وی را ادامه داد و کاملا تاثیر گرفته از اوست، کارل مارکس است. وی از بزگترین شاگردان هگل است و فلسفه او را با توجه به نظریات خود باز تعریف کرد. مارکس به اعتقاد خود هگل را از روی سر، بر روی پاهایش قرار داد. بدین معنا که فلسفه و روش او را که دیالکتیک بود به نحوه پویاتری سرانجام بخشید. مارکس روش دیالکتیک هگل را که بر اصل تضاد برقرار بود در عرصه زندگی بشری وارد کرد.

هگل از فیلسوفانی است که غرب بعد از آن دیگر چنین نظریه پردازی را به خود ندید. مباحث و گفتار های وی بسیار مورد توجه قرار گرفته و همان طور که گفته شد هر کس که کمی علاقه به مطالعه به فلسفه غرب دارد چاره ای جز پرداختن به نظریات هگل ندارد.


آقای سجاد جدیدساز

۵ نظر:

  1. کپی برداری از صفحات کتاب ممنوع میباشد...
    ----------------------------------
    شخصا دوستانی که کنار خودم هستن اصلا دغدغه ای نسبت به کار و اینده کاری(پیشرفت کار در کشور ندارن)
    شما دوستان چطور ایا واقعا شما هم دغدغه ای دارید یا ندارید؟!!اگه دارید است فرض اینکه یکی از مسئولین بخواد جلوی پاتون سنگ اندازی کنه و نزاره چیکار میکنید؟!!!!
    یا فردی از اعضای خانواده نخوان؟!!!
    چطور؟!!!

    پاسخحذف
  2. هوالخلاق

    فعلا ... .


    آرام و خلاق و البته با فرهنگ زي... .
    ارادتمند: ....:::: a creative mind a min ::::....

    پاسخحذف
  3. سلام

    وقتتون بخیر

    ممنون از آقای جدیدساز بابت جمع آوری مطالب

    معرفی کلی نظریه پردازان تنها جهت آشنایی نسبی شما دوستانه؛ برای اشنایی بیشتر باید خودتون به مطالعه بپردازید.

    موضوعات زیاد و نظریات سنگین باید قسمت زیادی از مطالب رو خودمون پیگیری کنیم

    ممنون میشم که در ارتباط با وبلاگ پیام بگزارید.

    با تشکر

    پاسخحذف
  4. چقدر سنگین بود

    حقیقتش رو بخواید فکر نکنم کسی فهمیده باشه

    چون خلاصه هم هست

    در ارتباط با معرفت شناسی

    درسته کل تغییرات اروپا و خارج شدن اونها از دوران وسطا و ورود به رنسانس با تغییر معرفت شروع شد تغییر در نوع نگاه اونها به جهان و هستی
    و خوبه که مطالعه داشته باشیم درباره دین مسحیت پروتستان چون کلید اولیه تغییر در این شاخه از مسیحت اتفاق افتاد

    پاسخحذف
  5. بله بسیار سخت و صعبه نظریاتش
    اما با کمی دقت به برخی از نظریات او می توان تا حدودی اونها رو متوجه شد.
    فقط برای تاکید بیشتر عرض می کنم که توجه به نظریه دیالکتیک هگل مهمترین نقش رو داره و کل مطلبی که نوشتم حواشی این نظریه بود.
    این نظریه پایه و اساس بسیاری از تفکرات غربه و استدلالیست بر بسیاری از شبهات.
    در مورد این موضوع خیلی فکر کنید و زمانی رو برای جستجو و کنکاش در این زمینه بزارید که پشیمان نخواهید شد.

    پاسخحذف